? ?ایستگاه جوانمرد قصاب
? میگفتند: عبدالحسین چه خبر از وضع کسب و کار؟ میگفت: الحمدلله ما از خدا راضی هستیم او ازما راضی باشه
هیچکس دوکفه ترازوی عبدالحسین رامساوی ندیده بودسمت گوشت مشتری همیشه سنگینتر بود.
? اگرمشتری مبلغ کمی گوشت میخواست عبدالحسین دریغ نمیکرد میگفت: برای هر مقدارپول، سنگ ترازوهست.
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است نمیگذاشت بجزسلام و احوالپرسی چیزی بگوید مقداری گوشت میپیچیدتوی کاغذ و میداد دستش?
? کسی که وضع مادی خوبی نداشت یاحدس میزدکه نیازمندباشد یا عائله زیادی داشت را دوبرابر پول مشتری گوشت میداد..
? گاهی برای این که بقیه مشتریها متوجه نشوند وانمود میکرد که پول گرفته است
گاهی هم پول رامیگرفت و کنار گوشت توی روزنامه دوباره برمیگرداند به مشتری
? گاهی هم پول رامیگرفت و دستش رامیبردسمت دخل ودوباره همان پول رامیداد دست مشتری ومیگفت: بفرما مابقی پولت
عزت نفس مشتری نیازمندرا نمیشکست
این جوانمرد بامرام چهل و سه بهارازعمرش راگذراند و درنهایت دریکی ازعملیاتهای دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
‘? شهید عبدالحسین کیانی'’ همان ‘’جوانمرد قصاب'’ است?