امام کاظم علیه السلام: اسم آن بزرگوار موسی و لقب مشهور او کاظم، عبد صالح، عالم و باب الحوایج؛ و کنیه مشهور ایشان ابوالْحَسَنِ الْأوَّلِ است. عمر آن بزرگوار تقریباً پنجاه و چهار سال بود.[1] در هفتم صفر سال 128 هجری متولد شد[2]، و در بیست و پنجم رجب سال 183[3] به دست سندی بن شاهک و به دستور هارون الرشید لَعْنَة اللّهِ عَلَیهِ مسموم و به درجه رفیع شهادت نایل گردید.[4]
مدت امامت آن بزرگوار، مثل پدر بزرگوارشان سی وچهار سال است، و در این مدت غالباً یا زندان و یا در تبعید بوده است. آن حضرت در میان مردم نفوذ کامل داشت و همیشه در حال مبارزه با دشمن بود و دشمن نیز فوق العاده از ایشان بیمناک بود. دشمن از ترس می خواست ایشان را در سکوت به خاک بسپارد که پروردگار عالم چنین نخواست و آن بزرگوار با تجلیل خاصی به خاک سپرده شد. چنانچه موقع مرگ، بسیاری از قضات و علما و بزرگان را جمع کردند تا شهادت دهند که حضرت به مرگ طبیعی از دنیا می رود؛ ولی حضرت، سخنان دروغ آنان را فاش فرمود.[5]
القابی که برای موسی بن جعفر و همچنین برای سایر اهل بیت وجود دارد، بی علت نیست و همه از عالم ملکوت تعیین شده است. بنابراین ما درباره موسی بن جعفر به تشریح القاب او اکتفا می کنیم: موسی بن جعفر را کاظم گفتند؛ زیرا آن بزرگوار، صابر و حلیم بود و مصایب روزگار نتوانست او را از پا در آورد. در زیارت آن بزرگوار می خوانیم:«اللَّهُمَّ صَلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَاهْلِ بَیتِهِ الطّاهِرِینَ وَصَلَّ عَلی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَصَی الْأبْرَارِ وَامَامِ الْأخْیارِ وَعَیبَةِ الْأنْوارِ وَوَارِثِ السَّکینَةِ وَالْوَقَارِ وَالْحِکبمِ وَالْاثَارِ.»[6] «ای خداوند! درود بفرست بر پیامبر محمد بن عبدالله و اهل بیت معصوم او و درود بفرست بر موسی بن جعفر که وصی اوصیاء و پیشوای شیعه و محل بروز صفات خداوند متعال و وارث سکینت و وقار که در مصایب روزگار خود را نباخت- دین، مردانگی، شخصیت و آقایی خود را حفظ کرد- و وارث حکمت ها و علم های اهل بیت است.»
خلاصه سخن، کاظم کاظم، است؛ صابر است؛ حلیم است؛ سعه صدر دارد؛ در طوفانها و در جزر و مد روزگار مثل کوه پابرجاست و دشمن نمی تواند او را از پای درآورد. هارون الرشید خیلی مایل بود که موسی بن جعفر در مقابلش خضوع کند؛ ولی با این آرزو به گور رفت. ربیع می گوید: «هارون مرا به زندان نزد موسی بن جعفر فرستاد و پیغام داد: می دانم بیگناهی؛ ولی صلاح من و تو این است که در زندان باشی! از این جهت هر غذایی که مایل باشید بفرمایید تا برای شما تهیه کنند.» ربیع می گوید با این پیغام؛ یعنی با این حیله، به زندان آمدم. حضرت به نماز بودند و من هرچه می خواستم صحبت کنم، مشغول نماز دیگری می شد؛ تا سرانجام در آخر یکی از نمازها پیغام را دادم. حضرت با کمال بی اعتنایی جمله ای فرمودند و مشغول نماز شدند. آن جمله چنین بود:«لاحاضِرَلی مالٌ فَینْفَعُنی وَلَمْ اخْلَقْ سَئُولًا!»[7] «ثروت، نزد من نیست تا از آن بهره گیرم و خداوند مرا سائل حاجت خواه- خلق نکرده است.» یعنی ما اهل بیت از کسی حاجت نمی خواهیم. ما شیعیان خود را امر کرده و می کنیم که سؤال بیجا، سؤال برای پرشدن شکم، و مصرفهای بیجا نکنند. ربیع می گوید: «هارون دفعه دیگر مرا پیش موسی بن جعفر فرستاد که بگویم: به گناه خود اقرار کنید تا شما را از زندان رها کنم،[8]
وبدانید هیچ کس جز من و شما نمی فهمد؛ زیرا من قسم خورده ام تا شما اقرار به تفصیر نکنید، رهایتان نکنم.» حضرت فرمودند: به هارون بگو هر روزی که بگذرد یک روز سخت از من و یک روز لذت بخش از تو می گذرد. حاکم میان من و تو خدا است و چند روزی از عمر من باقی نمانده است. ربیع می گوید: جواب موسی بن جعفر، برای هارون به قدری کوبنده بود که چند روز آثار غم و غصه و شکست را در سیمای او می دیدم.