اصلی ترین راه برای این که انسان بتواند به آن مقام عرفان برسد و ببیند، باید
از این خصوصیت ها برهد؛ یعنی از خصوصیت های بدنی برهد. ما هر کدام یک
رؤیای صادقی داریم، یا از دیگران شنیده ایم. در رؤیای صادق، انسان با این
چشم فیزیکی یا گوش فیزیکی چیزی را نمی شنود و نمی بیند. اینها را می
گذارد کنار و با چشم و گوش دیگر سفر می کند. یک عارف با موت ارادی این
ها را می گذارد کنار و توانایی آن را دارد که برای خودش یک حالت منامیه
درست کند. حالت (منامیه) این است که انسان بیدار است، اما در عین حال
که بیدار است، چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بینند و اگر چشمش را
ببندد، بازهم می بیند.
سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی می فرمودند: این حالاتی که برای
وجود مبارک سیدالشهداء در راه پیش آمد، غالباً حالت منامیه بود. نه انی که
نوم باشد. نه این که وجود مبارک سیدالشهداء خوابید و خواب دید که این
قافله می رود و مرگ به دنبال آنها، بعد استرجاع فرموده باشد! این طور نیست
بلکه همان حالت منامیه بود که بعد علی بن الحسین(ع) فرمود: چرا استرجاع
می کنید: او لسنا علی الحق. یا در عصر تاسوعا آن طور بود، یا صبح عاشورا
آن طور بود؛ مثلاً دید که وجود مبارک پیغمبر(ص) فرمود: تو فردا شب مهمانی
مایی. غالباً اینها حالت های منامیه بود، نه این که خواب بود و خواب دید.
عارف کسی است که بتواند با موت ارادی بر بدن مسلط بشود. وقتی که این
چنین شد، مرگ طبیعی را تجربه کرده است. وقتی که مرگ طبیعی برایش
تجربه شد، آن وقت آن سخن بلند مرحوم بوعلی در نمط نهم اشارات خوب
روشن می شود که عارف حش است و بش است و شجاع است، کیف و هو
بمعزل عن تقیه الموت. استاد ما مرحوم آقای شعرانی (رض) می فرمودند:
عبارتهای مرحوم ابن سینا شبیه نصوص است، روایت است؛ مخصوصاً آن نمط
نهم و دهم اشارات. بعد معلوم شد این سخن مرحوم خواجه نصیر است در
اول منطقیات اشارات که ابن سینا عباراتی دارد، جواهری دارد، فصوصی دارد و
نصوصی که عبارات ایشان مثل نگین است، مثل گوهری است که شبیه
روایات است. این سخن خواجه نصیر در وصف عبارات مرحوم بوعلی است. او
در مقامات العارفین اشارات در مورد عارف می گوید: حش بش بسام و هو
شجاع و کیف لا و هو بمعزل عن تقیه الموت. عارف از موت تقیه ای ندارد.