??گوهر ناب??
??روزی به همراه حضرت ابوالحسن، امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام جهت انجام کاری از منزل بیرون رفته بودیم.
??پس از پایان ان کار، هنگامی که خواستم به منزل خود مراجعت نمایم، حضرت فرمود: امشب همراه من بیا تا به منزل ما برویم و شب را میهمان ما باش.
??من نیز دعوت حضرت رضا علیه السلام را پذیرفتم، وقتی خواستیم وارد منزل شویم، یکی دیگر از اصحاب به نام معتب نیز همراه ما امد.
??همین که داخل منزل رفتیم، متوجه شدیم که غلامان حضرت مشغول ساختن جایگاهی اغول برای حیوانات هستند و در بین ان ها مردی سیاه چهره، به عنوان کارگر گل تهیه می کند و به دست دیگران می دهد.
??امام رضا علیه السلام سو ال نمود: این شخص کیست؟جواب دادند: این شخص ما را کمک می کند؛ و ما نیز اخر کار چیزی به او می دهیم.
??حضرت فرمود: ایا برای او معین کرده اید، که مزدش چقدر باشد؟در پاسخ به حضرت گفتند: خیر، هر چه به او بدهیم، قبول دارد و راضی است.
??حضرت با شنیدن این پاسخ، بسیار عصبانی و خشمناک گردید و خواست با ان ها برخورد نماید.من جلو رفتم و عرض کردم: یاابن رسول الله! چرا ناراحت شدید، چرا این چنین برخورد می کنی؟!
??امام علیه السلام فرمود: چندین مرتبه به ان ها تذکر داده ام که این چنین عمله و کارگر نیاورند، مگر ان که قبل از شروع به کار، با او تعیین اجرت نمایند.
??پس از ان، حضرت افزود: چنانچه با کارگر قبل از شروع کار تعیین اجرت نکنی، اگر چه چند برابر مزدش را هم به او بدهی، باز هم ناراضی است و ممکن است خود را طلبکار بداند.
??ولی چنانچه با او تعیین اجرت شد، وقتی مزد خود را بگیرد، تشکر می کند از این که تمام مزد خود را بدون کم و کاستی گرفته؛ و اگر مختصری هم بر مزدش اضافه کنی ان را محبت و لطف می داند و این محبت را هرگز فراموش نمی کند.
………………
?منبع: کافی، ج 5، ص 288
? @sheikh_moslem